ما برای کسب مدرک آمدیم
بسمه تعالی
ما برای کسب مدرک آمدیم نی برای درک مطلب آمدیم!!!
حکایت شده است که جوانانی در قرن 21، مصادف با دی ماه سال 1392 درکشور ایران ، در شبهای امتحان همچون پروانه ای به دور تک چراغ روشن اتاق می چرخند و از سر تواضع و فروتنی بسیار، شب را تا صبح به تفکر و تفحص در نکته های ریز و درشت جزوه های صد من یک غاز، به مبارزه با خواب می پردازند. اما غافل ازاین که این موجود حریص در وجود هر دانشجوی با وجودی نهایتاً باتری های در شارژ زده بر اثر امیدهای واهی در طول ترم را به اتمام خواهد رساند و موجب پریشانی و کم کم گرم شدن چشم ها و در مرحله ی بعد ، سقوط به دام خواب را فراهم خواهد کرد.
درهمین گیر و دار ، یکی از اعضای اتاق(درخوابگاه) داوطلبانه دُم به تله می دهد ، وبرای فراهم نمودن چای پررنگ در حدی که جوّ قهوه را انتقال دهد ؛ به سوی آشپزخانه راهی می شود و با یک فلاسک برمیگردد. که یکباره یکی ازدوستان خودرادرحالی که چوب کبریت بین پلکهایش قرارداده می بیند ؛ اما دوستش اورا نمی بیند ...
بله! قربانی اول خود را به دست سرنوشت سپرد...
بعد از صرف چای با توهّم قهوه عضو دیگری از اتاق اقدام به کارغیراخلاقی می کند،این یعنی یک مورد اضطراری ، خودزنی!! اول چند کشیده ی آبدار،بعد نشگون گرفتن ازنقاط حساس بدن وهنگامی که با ناامیدی روبه رو ش،د سر خود را به دیوارمی کوبدبا خود اینگونه زمزمه میکند:غلط کردم،درحال کشتن خواب هستم . در نهایت دست خود را در بخاری فرو می دهد...و در مجموع همه ی این دردها دل را به دریا می زند و....
حالا تنها دو، سه نفرباقی مانده اند که برای زنده ماندن(بیدارماندن) تا رسیدن به قله های مرتفع خوشبختی ودست یافتن به یک نمره ی قبولی باهم به رقابت می پردازند.با دیدن این شرایط واین که توهّم قهوه هم کاری از پیش نبرد ؛ داوطلب دوم وارد عمل شده و فکربکری به ذهنش خطور می کند و با سرعت نور به سمت یخچال می رود و با یک پارچ آب هویج به اتاق بازمی گردد.همه ی هم اتاقی ها با دیدن آب هویج بارقه ی امیدی در قلبشان روشن می شود.و سر از پا نشناخته به سوی اوحمله می کنند.وبه نوبت پارچ را سرمی کشند وازقدرت بینایی فوق العاده ی آب هویج بهره می برند. ای دریغا که معجزه ی آب هویج هم کم کم رنگ می بازد. و باز همان آش وهمان کاسه....
دراین حین یکی ازهم اتاقی ها اقدام به اعتراف کرده و از یکی ازآرزوهای محال طول تحصیلات می گوید:امروزازاینجامی خونم فردابقیشو ودیگرهیچ ...
ودرادامه همه باهم یک دل و یک صدا ذکر شریف "غلط کردم" را سر می دهند و دراین میان یکی ازعلمای اهل فن با مشتی گره کرده؛ ندا سر می دهد :"درست است که ما مشروطه را ندیده ایم ولی خودمان باهم آن رارقم خواهیم زد".واین چنین بود که بار دیگر جرقه ی مشروطه خواهی از نوع نوین آن، در زمینه ی علمی توسط عده ای هم اتاقی دردل دانشگاه زده شد.