The title of your home page You could put your verification ID in a comment Or, in its own meta tag Or, as one of your keywords

ماهنامه دیدبان

ماهنامه سیاسی ، فرهنگی ، صنفی دیده بان دانشگاه پیام نور بروجن

ماهنامه دیدبان

ماهنامه سیاسی ، فرهنگی ، صنفی دیده بان دانشگاه پیام نور بروجن

ماهنامه دیدبان

ماهنامه سیاسی،فرهنگی،صنفی دیده بان
-------------------------------------------------
دیده بان به رشد علمی و زیبا شدن قلم شما می اندیشد ، زیبا نویسی را زیبنده شما می داند ، یک رو بودن حتی درنوشتن را لازم میداند ، بیان دیدگاه نویسندگانش را نشانگر هم نظری با آنان نمی داند اما معتقد است زیبایی اندیشه و سرایت آن به نوشتن ، همه را خوشحال می کند . منتظر صدا ، قدم و قلم شما درایمیل ، وبلاگ و سامانه پیامکی هستیم .

آخرین نظرات

۱۱ مطلب با موضوع «ماهنامه شماره 1 - آذر 92» ثبت شده است

دلتنگی غروب جمعه ...

| جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۰۶ ب.ظ

امام زمان عج

 آقا...

قلم به رقص افتاده روی کاغذ کاهی ام...

فقط دور آه میچرخد...

بگمانم که دلش تنگ است...

آنقدر بوی تو شدید می آید که برای دلتنگ شدنت 

دیگر نیاز به غروب جمعه هم نیست

یک آهنگ بی کلام هم بغض را عجیب می شکند...

رسالت جنبش دانشجویی

| پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۶ ق.ظ

( دانشجو موذن جامعه است ، اگر خواب بماند نماز امت قضا می شود ) و یا ( رسالت جنبش دانشجویی"روشنگری" است ).این ها نمونه ایست از جملاتی که در اکثر مطالب بیان شده در احوال جنبش دانشجویی آمده است ولی کم پیش آمده تا آن را توضیح داده و یا برای نسل دانشجو تبیین نمایند .

 اما اکنون این نوشته قصد دارد تا قدمی هر چند کوتاه در این رابطه بردارد.

 

کتاب فارسی ...

| پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۳ ق.ظ

گاو ماما میکرد.گوسفند بع بع می کرد.سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آمد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن میکند.او هر روز به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.

لطفا ذوق مرگ نشوید !

| چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۱۷ ق.ظ

بعد از ظهر گرمی بود .شر شر عرق می ریختیم .از ساعت 2 تا الان بازی می کردیم.تابستون امسال کارمون شده بازی بازی بازی. توپ را سریع از زیر پای عباس گرفتم و شوت کردم به سمت دروازه.گل گل گل. یک لحظه از خوشحالی  به خودم بیایم دیدم بچه های محله بالا توپ را برداشتند و دارن می رن. به سمتشون رفتم .گفتم توپ ما را کجا می برید ؟ با بی اعتنایی گفت: عرضه داری بیا بگیر...

چـــراغ راه

| دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۷ ب.ظ

شهدا


دانشجوی شهید حمد الله جهانی

تاریخ تولد:1343

محل تولد: بروجن

تاریخ شهادت: 21/12/63

محل شهادت : جزیره مجنون

محل تحصیل : تربیت معلم قم

خواهرانم سعی کنید حجاب اسلامیتان را رعایت کنید و در کارهایتان اخلاص داشته باشید و تقوا را سر لوحه کارها قرار دهید و از امام دور نشوید .اگر با کشته شدن من یکی از دوستانم یا یکی از افراد این ملت راه خدا را پیدا می‌کنند اگر ایمان کسی بعد از کشته شدن من محکم‌تر می‌شود و اگر خون من تدام به انقلاب می‌بخشد؛ای مسلسلها وتیر‌ها و نارنجکها مرا در خود بگیرید و ببلعید .

 

انتظارات یک پدر از فرزندان بسیجی خود

| دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۲۸ ب.ظ

انتظارات یک پدر از فرزندان بسیجی خود


آنچه بنده توصیه میکنم این است که توانایىهاى مجموعهى بسیج را باید بالا برد؛ الزاماتى وجود دارد: الزامات اخلاقى، الزامات رفتارى، الزامات عملى. الزامات اخلاقى، یعنى ما در درون خودمان اخلاقیّات نیکوى اسلامى را پرورش بدهیم؛ از جملهى این اخلاقیّات صبر است، از جملهى این اخلاقیّات گذشت است، از جملهى این اخلاقیّات حلم و ظرفیّت داشتن و جنبه داشتن است، از جملهى این اخلاقیّات تواضع است؛ این خصوصیّات را در درون خودمان تقویت کنیم. الزامات رفتارى هم این است که همین خلقیّات نیکو را در عمل با مردم، در عمل با محیط، در تعامل با جامعه و انسانها به کار ببریم. امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) به اصحابش میفرمود: جورى عمل کنید در بین مردم که هر کس شما را میبیند، بگوید اینها یاران امام صادقند، رحمت خدا بر امام صادق، مایهى تحسین براى ما بشوید.

دست نوشته های یک دختر چادری

| دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۶ ق.ظ

حجاب

روسیاهی...

تمامـ ِ رنگ های دنیــا روسیاه مـی شوند

وقتـی سیاهی چادرم ،

قد عَلم می کند!

چـه خوب می دانستند قدیمی تـر ها:

"بـالاتـر از سیاهی رنگی نیست

حجاب

 

مؤذنا ؛ اذان بگو !

| يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۴۳ ب.ظ

دانشجو موذن جامعه است

به قول رفقا ، دانشجو که نباید سیب زمینی باشد! دانشجو باید حداقل پیاز باشد که اگر پوستش را هم کندند، اشک دیگران را در بیاورد

نقدی ساختاری بر شیوه زندگی دانشجویی

آغاز داستان آنجایی است که من و تو در تکاپوی رسیدن به جایگاهی بودیم که هدف والایی محسوب می شد، غافل از اینکه این جایگاه خود وسیله ای است برای رسیدن به هدفی والاتر. از سد کنکور که گذشتیم دیگر خود را در بهشتی می یافتیم که می خواستیم خستگی 12سال درس و مشق را از تنمان بیرون کنیم. تقصیرخودمان نبود، این طور برایمان جا انداخته بودند. شیرینی روزهای اول دانشجویی این ذهنیت را قوی تر می کرد. آنچنان که برخی آن را تحقق یافته می دیدند و سرنوشتشان طور دیگری رقم خورد، که همه ی ما در اطراف خود سراغ داریم. اما این همه ی ماجرا نبود.

برخی در همان روزها به دنبال شناخت عنصری بودند که نام سنگین «دانشجو» را یدک می کشید. کاری که خیلی ها آن را قبل از ورود به «دانشگاه» انجام داده بودند. برخی هم به دنبال پیدا کردن بوفه دانشگاه و برخی هم ... . بگذریم.

دکتر مرتضوی رئیس محترم دانشگاه پیام نور بروجن

ازچه سالی سمت ریاست دانشگاه به شما محول شد وچگونه؟

من ازخرداد سال 1390دراین پست مشغول به کارم از نظر من مسئولیت طوری است که نباید به سمت اون رفت یا از اون فرار کرد من قبلا در دانشگاه سراسری ،وآزاد خراسان چنوبی تدریس میکردم واین اولین تجربه من در دانشگاه پیام نور بود که به درخواست دوستان ومسئولین به دلیل اینکه تجربه ی ریاست داشتم این پست را قبول کردم

تعریفی که از مسئولیت شما در دانشگاه می توان کرد؛نظارتی است یا اجرایی؟

طبق اصول کلی، مدیریت به سه بخش اجرایی،میانی ،و ارشد تقسیم میشود.مدیران ارشد مدیرانی هستند که سیاست گذاری کلی در کل کشور را تعیین میکنند ونمایندگانی هم در سطح استان دارند _که استاندار عالی ترین نماینده ی دولت محسوب میشود_ مدیران میانی مدیران کل هستند ودر مرحله بعدی روسای ادارات استانی ومدیران اجرایی مدیران صف هستند وما یک نماینده ی رئیس استان نیروی اجرایی هستیم باید سیاست مطبوع خود را در استان انجام دهیم ونقش ما به عنوان نمایند ه رئیس استان هم اجرایی است هم نظارتی

برای کدام امتحان درس می خوانی؟

| شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۴۹ ب.ظ

آنچه می خوانید متن نامه ایست از شهید احمدرضا احدی دارنده ی رتبه ی نخست کنکور پزشکی سال 64 ، که ساعتی قبل از شهادت نوشته شده است.


شهید احمد رضا احدی


«بسم رب الشهداء و الصدیقین»

چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فرود یک خمپاره ، قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ، یعنی آتش ، یعنی گریز به هرجا ، به هر جا که اینجا نباشد ، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند ؟ دخترم چه شد؟

به راستی ما کجای این سوال و جواب ها قرار گرفته ایم؟

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه ی دختران معصوم سوسنگرد باخبر است؟

کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده ، کشته شده و در آن جا دفن شده؟

چه کسی است که معنی این جمله را درک کند : «نبرد تن و تانک!»

اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟ چگونه سر 120 دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟

آیا می توانید این مسئله را حل کنید: