اینجا گریه های عاشقی از جنس دیگری است
| سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۱۰ ب.ظ
بارها زائر آقا شده بودم
اما با پای دل! این اولین باری بود که با پاهایم به زیارت میرفتم,وارد مشهد شده
بودیم، ذوق و شوق دیدن گنبد و گلدسته ها همه را نیم خیز کرده بود.خوشحال بودم اما
دل اشوب!حس عجیبی بود,مانده بودم بین خنده و گریه. می خواستم بایستم اما پاهایم
یاری ام نمی کردند. آرام آرام خودم را به وسط اتوبوس رساندم، به اولین پله تکیه
دادم و زل زدم به روبرو تا برای اولین بار گنبد را با چشم سر ببینم.همه صلوات خاصه
را زمزمه می کردند و من مات مات! فقط لب هایم بهم می خورد و از دلهره همه جا گنبد
و گلدسته می دیدم اما نزدیکتر که می شدیم سراب بود، سراب!
- ۰ نظر
- ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۱۰